ژوبی سردته؟! خودم میدونستم. کوبانی این روزا خیلی سرده. شبای سرد کوبانی فیل هم اگه باشی، جایی نداشته باشی که بتونی توش بتمرگی و لابد از سرمای بیرون در امان باشی میشاشی به خودت. آخه سرما رگاتو از کار میندازه و کاری میکنه که نتونی اختیار شاشیدن خودتو داشته باشی. کاری میکنه وا بری. اما تو که فیل نیستی ژوبی. حالا زمستون شده ژوبی. تو هم که یک دهم یه فیلم هم نیستی. کمتر. تو یه صدم یه فیل هم نیستی. تو کوچولویی. اونقد که فقط تو دستای زمخت و تَرَک خورده ی من جا بشی. میدونم ژوبی. دستای زمخت من اونقد گرم نیستن که تو بتونی توش راحت پاهاتو دراز کنی و بیخیال سرمای این بیرون، اختیار شاشتو داشته باشی. ژوبی من میگم آدما وقتی میتونن همدیگه رو نکشن که اختیار شاش خودشونو داشته باشن؛ که سردشون نباشه و واسه یه گُله جای گرم رو هم اسلحه بکشن. نظر تو چیه؟ تو هم که همه ش غر میزنی ژوبی. خب چیکار میتونم بکنم؟ من که اسلحه ندارم. تازه اگه هم باشه من اسلحه حتی از نزدیکم ندیدم چه برسه به اینکه بخوام برم باهاش آدم بکشم واسه یه گُله جای گرم واسه تو. ژوبی اصلن من میگم بیا بمیریم. اصلن تو چرا همه ش نه میاری تو کار من؟! بعد این همه سال نفهمیدی من رو لجبازی حساسم؟ هی لج. لج. لج. آخرش که چی؟ من میگم بیا دوتایی باهم بمیریم. اینجوری دوتا کارو باهم میکنیم. یک اینکه کسی رو نمیکشیم، دو اینکه کسی مارو نمیکشه. ما خودمون میمیریم و گناهش هم میوفتاده گردن سرما. خدا که تو اون دنیا نمیاد خِر سرمارو بگیره بگه چرا کشتی! میگه خودشون مردن. میخواستن نمیرن. میخواستن فیل باشن که نهایتن رگاشون بگیره از سرما و بشاشن به خودشون. من میگم شاش، اونم از نوع بی اختیارش، اصلی ترین دغدغه ی بشره. جوری که حاضرن به خاطر اینکه براشون پیش نیاد، لشکر کشی کنن و جون همدیگه رو بگیرن. آخه همه دلشون میخواد یه جای گرم داشته باشن. اینی که میبینی ما الان تو خیابونیم به خاطر اینه که تفنگ نداریم.
دانش دولتشاهی
درباره این سایت