حالا راست راست توی چشم هایم نگاه میکنی و میگویی چه شده؟ میگویم: آن چشم ها صدف کوچکی از اقیانوس شکوهمندیست که موج زیبایی و غرور به ساحلش افکنده. به کلامی که مرا میخوانی چه سپر کنم تا لاله ی سیاه تنها بر سینه ی من باشد؟ به کلامی که مرا میخوانی میپذیرم. میپذیرم که میان دو سنگ بنشینم و با ساقه ی باریک زنبقی نفس بکشم تا باد خشم و جسارت، آن عمیقِ دو چشم تورا باز کند و یا ببندد.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت